سلاااااام😁
ببخشید دیگ امتحانا شروع شده نتونستم پارت بدم
✩。:•.───── ❁ - ❁ ─────.•:。✩
سه روز بعد...
مامان میخاست بره حمام . گوشیو دادم برام باز کنه و گفتم که فقط تا وقتی ک بره گوشی دستمه و بعدش خاموش میکنم
چند دقیقه گوشیو دستم نگه داشتم بعد هم رو به صفحه رو میز گذاشتم ...
مامان که رفت حمام و مطمئن شدم رفتم سمت گوشی و شماره امید رو گرفتم ...
آهنگ پیشواز شروع شد :
وقتی چشماتو ...
میبینمو غرور و اخماتو ...
امید : الو .
نرجس : سلام خوبی
آروم صحبت میکردم...
میترسیدم مامان بفهمه آخه...
بابا هم که هنوز برنگشته بود ...
امید : خوبم ط خوبی
نرجس : آره
امید : چه خبر . کجایی چرا آروم حرف میزنی
نرجس : سلامتی خونه . میترسم کسی صدامو بشنوه
امید : بابات نیومده هنوز؟!
نرجس : نح هنوز . اومده بندر .
امید : بندر واسه چییی؟!
نرجس : تلویزیون بخرع
امید : آها
نرجس : اوم
امید : هنوز گوشیو بهت نمیدن ؟!
نرجس : نح
امید : روبیکا نمیتونی بیای ؟!
نرجس : نح حذف کردن . اگههههه گوشیو بدن بهم فقط میتونم شاد رو نصب کنم اونم فقط برای درس ...
امید : اوهومممم
قلبم تو دهنم میزد ....
تمام بدنم داشت میلرزید
میترسیدم
عذاب وجدان داشتم ...
مامان صدام زد .
دست پاچه شدم سریع با امید خداحافظی کردم
✩。:•.───── ❁ - ❁ ─────.•:。✩
ببخشید کوتاه بوددددد😁😁😁
انشالله پارت بعدیو زودی میدم