رُمانِ‌ـ؏ِشقِ‌مَجازے‌مَن

تو این وبلاگ براتون رمان و موضوعات روزانه بارگذاری میشه 🥺💗 لایک و کامنت یادتون نره😁🤝🏻

رمان‌عشق‌مجازی من | پارت23
11:09 1403/11/09 | 𝗝𝗮𝗻𝗮⛥𝗧𝗮𝗻𝗵𝗮

 

 

وقتی وارد شاد شدم دیدم امید هم آنلاین و هم پیام داده 

خودمو همزمان هم مشغول نوشتن سوالات علوم کردم و هم با امید چت میکردم 

اولین چیزی ک امیدداون شب گفت این بود که دلم خیلی واست تنگ شده

کم کم ازون شب یادم میاد ولی اوایل ساعت ²¹ بود که امید آهنگ یکی برسه به دادم رو فرستاد و وقتی پخشش کردم صدای گوشی زیاد بود و مامان ازم پرسید :

نرجس ، ط درس میخونی یا اهنگ گوش میدی اینو از کجا اووردی 

 

 

چیزی نگفتم رفتم وسط پذیرایی و شروع کردم به رقص 

 

امید : هعی کی میشه که باهم بریم مسافرت با سرعت 300 تا

 

نرجس :  هیییییی من باهات هیجا نمیام

 

امید : وا واسه چی 

 

نرجس : ط تصادف زیاد میکنی

 

امید : نح  قول میدم تصادف نکنم 

 

نرجس : فقط سرعتت 60 تا باشه هااا

 

امید : اصن ط کنارم تو ماشین بشین من 10 تا میرم 

 

نرجس : نظرت چیه همینطوری ماشینو پارک کنی حرکت نکنیم . آخه کیی با سرعت ۱۰ تا رانندگی میکنه😑

 

امید : فکر خوبیه . چرا ب مخ خودم نرسید 

 

نرجس : عجببببااا

 

 

خیلی خوشحال بودم که هنوز هم دوست داره منو تو زندگیش داشته باشه 

خیلی خوشحال بودم که هنوزم دوسم داره 

 

 

ازون شب هر شب کارم همین بود ک تو آشپز خونه بشینم به جای درس با امید چت کنم ...

 

وقتایی ک مامان وارد آشپزخونه میشد حالیم نمی‌شد چجوری میرفتم تو دفتر و کتاب 

 

ادامه دارد ...

درباره

رُمانِ‌ـ؏ِشقِ‌مَجازے‌مَن :)

درباره دختر و پسری با هم آشنا میشن و بدون اینکه همو ببینن عاشق هم میشن و کلی مانع رو پشت سر میزارن اما ...

آخرین مطالب
پربازدیدترین مطالب
محبوب‌ترین مطالب
جنجالی‌ترین مطالب
آرشیو
نویسندگان
دنبال‌کنندگان
قدرت گرفته از بلاگیکس ©