وقتی وارد شاد شدم دیدم امید هم آنلاین و هم پیام داده
خودمو همزمان هم مشغول نوشتن سوالات علوم کردم و هم با امید چت میکردم
اولین چیزی ک امیدداون شب گفت این بود که دلم خیلی واست تنگ شده
کم کم ازون شب یادم میاد ولی اوایل ساعت ²¹ بود که امید آهنگ یکی برسه به دادم رو فرستاد و وقتی پخشش کردم صدای گوشی زیاد بود و مامان ازم پرسید :
نرجس ، ط درس میخونی یا اهنگ گوش میدی اینو از کجا اووردی
چیزی نگفتم رفتم وسط پذیرایی و شروع کردم به رقص
امید : هعی کی میشه که باهم بریم مسافرت با سرعت 300 تا
نرجس : هیییییی من باهات هیجا نمیام
امید : وا واسه چی
نرجس : ط تصادف زیاد میکنی
امید : نح قول میدم تصادف نکنم
نرجس : فقط سرعتت 60 تا باشه هااا
امید : اصن ط کنارم تو ماشین بشین من 10 تا میرم
نرجس : نظرت چیه همینطوری ماشینو پارک کنی حرکت نکنیم . آخه کیی با سرعت ۱۰ تا رانندگی میکنه😑
امید : فکر خوبیه . چرا ب مخ خودم نرسید
نرجس : عجببببااا
خیلی خوشحال بودم که هنوز هم دوست داره منو تو زندگیش داشته باشه
خیلی خوشحال بودم که هنوزم دوسم داره
ازون شب هر شب کارم همین بود ک تو آشپز خونه بشینم به جای درس با امید چت کنم ...
وقتایی ک مامان وارد آشپزخونه میشد حالیم نمیشد چجوری میرفتم تو دفتر و کتاب
ادامه دارد ...